هیئت باغ گندم یزد ؛ سال 1398 ؛ نگران شد چشم شب با نگاهی بر زینب

این نوحه توسط هیئت باغ گندم یزد در سال 1398 در مسجد روضه محمدیه (حظیره) با مداحی حاج سعید میرزایی نسب و در دستگاه « شور » اجرا شده است.

نام نوحه: فریاد بر سر بیداد


جواب نوحه :

نگران شد چشم شب با نگاهی بر زینب

که دلش لبریز از خون ،« یاحسین » دارد بر لب

می‌زند فریاد بر سر بیداد

 ظلم و ظلمت را می‌دهد بر باد

لرزد لب زِ صلابت نام حسین

صدها دل همه تشنه جام حسین

کربلا دیار فداکاری است

ورد لب شعار وفاداری است

کرده از حق  استمداد

 که بسته راه  استبداد

آن همه فریاد  کِی رود از یاد ؟

***

متن نوحه :

کاروان روان شد سوی کوفه جانبِ میعاد

 شد حسین مُصَمَّم که بَندَد رَه بر صفِ بیداد

راهِ امرِ معروف  به کلّی بَسته

 عهد نَهیِ منکر زِ هَم بگسَسته

غاصبی بد نام  ، حاکم اسلام

زِ منا شد رو گَردان با یاران

که کُند در راهِ حق جان قربان

به روی او رَه بَستند  صف به پیشِ شَه بَستند

به لبِ شط آنگه آب  بر رویِ آن مَه بَستند

یارَب  بِنِگر اهلِ حرم عطشان

 اصغر زِ عطش مضطرب و نالان

عمقِ آن بیداد ، کِی رَوَد از یاد ؟

***

در صف سپاهش وفاداران یک به یک حاضر

 جان به کف سِتاده همه یاران بر بلا صابر

قصدشان دفاع از حریم قرآن

وَر شَود سَر و جان در این رَه قربان

تَن رها کردند ، جان فدا کردند

شده دور از پیکرها بس سَرها

تَنِ پُرخون ، قاسم ها ، اکبرها

دلِ زینب پُرخون شد از حرم تا بیرون شد

شده میدان بی سرباز خاکش از خون جیحون شد

یک سو نگران مانده حسین تنها

یک سو به حرم ناله زنان زنها

روزگار از ظلم ، طرح نو بِنهاد

***

بر لبِ شریعه علمدارش تشنه اِستاده

 بَهرِ بردنِ آب به جان ، خود را کرده آماده

خود نَنوشد از آب ،  وفایش بنگر

اشک تشنگان در قفایش بنگر

می کَشَد آهی  ، می شود راهی

شِکند بَس صفها را مردانه

به امیدِ دیدارِ جانانه

شده پُر خون  دامانش ،تا جدا شد دستانش

غمِ مَشک آخر گیرد ،موجِ اشک از چِشمانش

اُفتَد زِ جفا مَشک و عَلَم بر خاک

چِشمش هدفِ تیرِ یکی سفّاک

از عمودِ کین  ، سَر زِ پا افتاد

***

چون به روی دستش نمایان شد چهره اصغر

 حجتش شد اتمام طلب کَرد آب زان صفِ لشکر

غنچه را نشان داد چه سان پژمرده

 از عطش دهانش  به هم بفشرده

اوج بی تابی است  ،  حسرت آبی است

عوضِ آب آمد تیر بَر حُلقوم

که پُر از خون شُدکامِ آن مظلوم

گلو از گُل نازک تر ، تیرِ دشمن   مَرد اَفکن

به تبسّم کَرد اِعلام ، رَه به کوثر بردم من

اکنون زِ حرم بانگ رباب آید

 مولا به بَرَش با چه جواب آید؟

گُل زند فریاد ، غنچه شُد بَر باد

***

لحظه ی وداعش حسین ناگه در حرم آمد

 روی دوشِ خیمه چُنان کوهی بارِ غم آمد

رو به خواهرش کرد :  بیا یا زینب

 رازِ وصلِ خود گفت ، عیان با زینب

آمده این بار ، آخرین دیدار

همه طفلان بر گِردَش سَرگردان

پَرِ دهها پَروانه شُد سوزان

دلِ زینب می سوزد ، درسِ صبرش آموزَد

غمِ دوری آتش ها ، در دلش می اَفروزَد

آید زِ قفا در پیِ آن مولا

گویَد زِ وفا : مَهلاً اَخا مَهلا

بر گَلوی او ، بوسه ها بنهاد

***

نوبت حسین است که در میدان بَر سِتم تازَد

 روبَهانِ غدّار چو شیر از پا ، خود بیندازد

دُورِ او گرفتند  تمامِ لشکر

 عدّه ای به کف سنگ  به جای خنجر

وصفِ یوسف بین ، پیرهَنِ خونین

زِ لبش هل من ناصر شد جاری

که کُند یاری او را دینداری

به جوابش سنگ آمد خون چکید از پیشانی

شده قلبش مجروح از تیرِ آن خصمِ جانی

تیری که از آن قلبِ حسین بشکافت

مَرکب به سویِ مقتلِ او بشتافت

ذوالجناح اِستاد ،  شهسوار اُفتاد

پایان


دیدگاه بگذارید!

1 دیدگاه ارسال شده!

  • محمد سالاری - 3 سال پیش

    سلام و عرض ادب با تشکر از سایت جامع و پر محتوای شما انشالله همه هیئات را بگذارید ممنون از شما❤️