هیئت فدائیان اباالفضل (ع) باغ گندم یزد ؛ در گوش زمان باز فریاد حسین است ؛ محرم 1401
نام نوحه: در گوش زمان باز فریاد حسین است ...
جواب نوحه :
در گوش زمان باز فریاد حسین است
روشن ، دل و جان باز با یاد حسین است
خونی که شکسته شمشیر ستم را
نقشی ز حسین و اولاد حسین است
جاری ز جبین آیات مبینش
برخوان ورقی از لوح جبینش
ایمان ، اساس جهاد حسین است
ایثار ، شهادت ، نماد حسین است
متن نوحه :
همراه حسین آمده زینب
فریاد حمایت زده زینب
در قافله یاران دلاور
سجاد و ابوفاضل و اکبر
شد قافله با سِیرِ إلَی اللّه روانه
گلهای شهادت زده از شاخه جوانه
قصدِ همه این بود که دین زنده بمانَد
می داد حسین دمبهدم از مرگ نشانه
بیدادِ زمانه (2)
اصحاب یکایک ، آمادۀ پیکار
قلب همه بیزار ، از خصم جفا کار
جانها برای شهادت مهیّا
قاسم قَسَم خوردَه با قولِ اَحلا
این جلوۀ سَروِ آزادِ حسین است
***
حج کرد رها ، ترکِ منا گفت
پیغام قیامش ، به دعا گفت
رفت از عرفه ، در رَهِ عرفان
نوحی شد و زد تکیه به طوفان
شد جانب کوفه زِ وفا شور بَرآرَد
حجّ دِگر از مَنظرِ ایثار، گُزارَد
راه ستم و منکَر و بیداد بِبَندَد
هم بر سَرِ پیمانِ وفا دل بِگُمارَد
تا جان بسِپارَد (2)
آنقافله محصور ، در کرببلا شد
آماده برای ِ انواعِ بلا شد
با جان روان شد به راهِ سعادت
بی سَر ، زده سَر به کویِ شهادت
دین زنده به یُمن ِ اِرشادِ حسین است
***
شد کرببلا کوی مِنایَش
قربانی این حج ، شهدایش
سَعیَش همه بر عهد و وفا بود
خود کعبۀ اخلاص و صفا بود
صحرا دِگر از خون شهیدان شده گلگون
غلطان بدن قاسم و اکبر به یَم ِ خون
از جِسمِ بنیهاشم و اصحابِ وفادار
اطرافِ فرات است که از خون شده جیحون
گلگون همه هامون (2)
دارد به مِنایش ، هفتاد و دو قربان
مَبنای جهادش ، شد یاری قرآن
عَزمش قدم در رَهِ حق نهادن
رزمش دَمی تَن به ذلّت ندادن
فوقِ همه ابعاد ، ابعادِ حسین است
***
سقای حرم میرِ دلاوَر
عباسِ جوان ثانیِ حیدر
زد آتش خَشمش چو جوانه
با مشکِ تُهی گشت روانه
شد یک تَنه وارد به شریعه که بَرَد آب
در گوشِ دلش اَلعطشِ خیمۀ اصحاب
پُر کَرد یکی مَشک و روان شد لبِ عطشان
جانش شده از جامِ ادب یکسره سیراب
لبتشنه و بیتاب (2)
صفها زده دشمن ، از بَهرِ هلاکش
اُفتاده دو دَست از ، آن پیکرِ پاکش
آنگاه بِگفتا بدان قومِ دشمن
از جان حمایت زِ دین شد رَهِ من
اندیشۀ او باز ، اِمدادِ حسین است
***
می خواست که در خیمه بَرَد مشک
پایان بدهد بر عطش و اشک
هم تیر به چشمش بِنِشاندَند
هم آب زِ مَشکش بِفِشاندَند
ای وای و صد افسوس که سقا شده نومید
شُد فرقِ قَمَر مُنشَق و خورشید خُروشید
آن ماهِ بنی هاشمی از اسب بِیُفتاد
زد بانگِ أخا أدرک و در خاک بِغلطید
آن زندۀ جاوید (2)
عباس نظر کن ، من بی کَس و خَسته
با رَفتنَت اکنون پُشتَم بِشِکَسته
دیگر نَمانده نَه چاره نَه تدبیر
نوُمید شدم من زِ یاریّ ِ تقدیر
غلطان به روی خاک ،شِمشادِ حسین است
***
بر دست گرفت اصغرِ خود را
آخر نفرِ لَشکرِ خود را
چندی به سِپَه پَندِ عَیان داد
وان کودکِ معصوم ، نشان داد
گفتا بدهید آب به این کودکِ عطشان
در حال تلظّی است مبادا بِدهد جان
دیدید کُنون این لبِ خُشک و رُخِ زَردَش
اِتمام شده حُجّتِ من بر همه الآن
حق گشته نمایان (2)
تیرِ سِتَم آنگاه ، اُفتاد به سویَش
اَفشانده بر افلاک ، بَس خون زِ گَلویَش
گردید چُو اِتمام حُجّت تَجسّم
اصغر به روی پدر زد تَبسّم
با او صفِ محشر ، میعادِ حسین است
***
در حملۀ آخر شَرَر اَنگیخت
سرها به مصافش به زمین ریخت
یاور طلبید از سِپَه اول
شد کار به پیکار مُحَوّل
شمشیرِ علی بَر کَف و چون شیر خُروشید
از بَهرِ دفاعِ حَرَمش یک تَنه کوشید
سنگی زِ جَفا خوُرد به پیشانی پاکش
خون از سر و صورت فَوران کرد و بِجوشید
وان چهره بپوشید (2)
قلبَش هَدفِ تیر ، جِسمَش شده صَدچاک
اُفتاد به مَقتَل ، از زین به روی خاک
ای وای نَگویَم از آن پس چه ها شد
آنجا که رأسَش جدا از قفا شد
در عرش طنینِ فریادِ حسین است
تاکنون دیدگاهی ارسال نشده. یک دیدگاه ارسال کنید تا اولین نفر باشید که در اینجا نظر می دهید!